شعر های باران خورده ....

ساخت وبلاگ
سلام و عرض ادب و احترامخدمت دوستان عزیز و گرامیبنا به روز بودن وب سایتاز صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید با تشکر فراوان از حضورتانآیدی من در تلگرام شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 11:50

عمری در آینه نگریسته اماما خود را نمی بینمدیگر به صورت خود دزدیده نمی نگرمگویا سایه ام مرا فروگرفته استو یا خرمای نارس آرزو زیر زبانم خشکیده.هیچ لباس عروسی در کمد نیستکه آرزوها را به چشمه ی روحم بازگرداندو اعضای تنمشیهه هایشان پرامتداد ، تکثیر شده ستاما آن اسب نرپشت دهکده ی رویاهای تشنه ی منناپدید گشتهو پیش روپیردختران تنهایی ام پدیدار ندکه سایه های نبودنشانراز زمان را محو می کندسرشت آینه خیانت است و سرشت اشما را از یکدیگر دور میکندهمچون معناهای بیگانه باهمو عمرتنگتر از پیراهنی زنانهکه از فرط عشق میشکافددر پیکری رنجور ناله سرداده ست((سهام الشعشاع))سودابه مهیجیبرچسب ها: سهام الشعشاع , اشعار شاعران عرب زبان , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 11:50

به شب که مرا با تو آشنا کردهتوسل می جویمباشد که مرا بشنودباشد که در تمام طول بیداری با من باشدآه ای شب نزدیکروح مرا بگیر و برایش ببربه او بگواین اشتهای آن دو چشم است برای دیدن رویای توکه از آتش و لهیب حکایت می کندتو که خود زیباترین کلمات و شب هاییکیستی تو ؟امان از سستی واژگانم امان از ناتوانی امامان از برباد رفتنم در توکیستی تو ؟جهان هستی و هیچ جهانی چون تو نیستآسمان هستی و باران و شمیمتو آن صدای شب زنده داریصدای چکیدن دانه های بارانزمستان و بهارهستیشب های تابستانه هستیاز آن زمان که به تو دل دادم جهان دگرگون شدو تو بدل به خواب و رویا و بیداری من شدیامان از اشتیاقم برای توکاش بدانی با تو چگونه محو می شومو چقدر خواهم مرد اگر چشمانم در پیشگاه تو بایستنددر تلفظ نامت شهدی ست که دهانم نمی شناسدشپس هرگز بدنیا نیامده ام و هرگز نبوده ام جز بخاطر تو-((سهام الشعشاع))سودابه مهیجی- شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 11:50

برف جاده را بستتو نبودیدر مقابل تو زانو زدمبا چشمانی بستهبه چهره‌ات دقیق شدمکشتی‌ها نمی‌گذرندهواپیماها در پرواز نیستندتو نبودیدر مقابل‌ات به دیوار تکیه دادمبا دهانی بستهحرف زدم،حرف زدم،حرف زدم.تو نبودیتو را با دست خود لمس کردمدست‌های من روی چهره‌ام بود.-((ناظم حکمت))ترجمه از ابوالفضل پاشا- شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 104 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 14:47

هزار سال است که دوست‌ات می‌دارم!من، چونان تو،از نخستین گزش، به عشق ایمان نمی‌آورم،اما می‌دانم که ما پیش‌تر،یک‌دیگر را دیدار کرده‌ایم،به روزگاران، در میان افسانه‌ای راستین.و ما دو چهره، یک‌دیگر را در آغوش فشردیم،بر گستره‌ی آب‌های ابدی.سایه‌ات، پیوسته، به سایه‌ی من می‌پیوندددر گذر روزگاراندر میان آینه‌های ازلی و مرموز عشقمن هم‌واره از تو سرشارم،در خلوت قرن‌های پیاپی…آن‌جا مردی است کولی،که چراغ‌دان‌های اشتیاق را می‌افروزد،و با سازش می‌خواند:اشعاری راکه بر اوراق بادها می‌نویسی،برای من.آن‌جا زنی است کولی،که در بیشه‌های اعصارگم شده است،و ریزه‌های نان خاطرات آینده‌اش را با تو،پی می‌گیرد،تا گذرگاهِ کُمایِ روحی راگم نکند.((غاده السمان))ترجمه از عبدالحسین فرزادبرچسب ها: غاده السمان , اشعار عاشقانه , شعر عشق , اشعار شاعران خارجی شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 14:47

سلام و عرض ادب و احترامخدمت دوستان عزیز و گرامیبنا به روز بودن وب سایتاز صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید با تشکر فراوان از حضورتانآیدی من در تلگرام شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 14:47

نام من عشق است آیــا می‌شناسیدم؟زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌شناسیدم؟بـــا شما طی‌کـــــرده‌ام راه درازی راخسته هستم -خسته- آیا می‌شناسیدم؟راه ششصدســاله‌ای از دفتر "حــافظ "تا غزل‌های شما، ها! می‌شناسیدم؟این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیده‌استمن همان خورشیدم اما، می‌شناسیدمپای ره وارش شکسته سنگلاخ دهراینک این افتاده از پا، می‌شناسیدممی‌شناسد چشم‌هایم چهره‌هاتان راهمچنانی که شماها می‌شناسیدماینچنین بیگــــانه از من رو مگردانیددر مبندیدم به حاشا!، می‌شناسیدم!من همان دریایتان ای رهروان عشقرودهای رو به دریـــا! می‌شنـاسیدماصل من بــــودم , بهــانه بود و فرعی بودعشق"قیس"و حسن"لیلا" می‌شناسیدم؟در کف "فرهـاد" تیشه من نهادم، من!من بریدم "بیستون" را می‌شناسیدممسخ کرده چهره‌ام را گرچه این ایامبا همین دیدار حتی می‌شنـاسیدممن همانم, آَشنــای سال‌هـای دوررفته‌ام از یادتان!؟ یا می‌شناسیدم!؟((حسین منزوی))برچسب ها: حسین منزوی , عکس های حسین منزوی , غزلسرا , غزل معاصر شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 0:22

چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟که سال‌ها نچشیده‌ست ، طعم باران راگمان مبر که چراغان کنند، دیگر بارشکوفه ها تن عریان شاخساران راو یا ز روی چمن بسترد دوباره نسیمغبار خستگی روز و روزگاران رادرخت‌های کهن ساقه ، ساقه‌دار شوندبه دار کرده بر اینان تن هزاران راغبار مرگ به رگ های باغ خشکانیدزلال ِ جاری ِ آواز ِ جویباران رانگاه کن گل من ! باغبان ِ باغت راو شانه‌هایش آن رُستگاه ماران راگرفتم این که شکفتی و بارور گشتیچگونه می‌بری از یاد داغ ِ یاران را ؟درخت ِ کوچک من! ای درخت ِ کوچک من!صبور باش و فراموش کن بهاران رابه خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوارصلای سُمّ سمندان ِ شهسواران راسوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد ، آهبه خیره خیره مبر رنج انتظاران را-((حسین منزوی))- شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 0:22

ز باغ پیرهنت ، چون دریچه ها ، وا شدبهشت گمشده ، پشت دریچه ، پیدا شدرها از سلطه ی پاییز در بهار اتاقگلی به نام تو ، در بازوان من ، وا شدبه دیدن تو ، همه ، ذره های من شد چشمو چشم ها ،همه سرتا پا ، تماشا شدتمام منظره پوشیده از تو شد ، یعنیجهان به یمن حضورت دوباره زیبا شدزمانه ریخت به جامم ، هرآنچه تلخانهبه نام توکه در آمیختم ، گوارا شدفرشته ها ، تو و من را به هم نشان دادندمیان زهره و ماه ، از تو گفت و گوها شددوباره طوطیک شوکرانی شعرمبه خنده خنده ی شیرین تو ، شکرخا شدشتاب خواستنت ، این چنین که می بالدبه دوری تومگر می توان شکیبا شد ؟امیدوار نبودم دوباره از دل توکه مهربان بشود با دل من ، اما شدتنت هنوز به اندازه یی اطافت داشتکه گل در آیینه از دیدنش شکوفا شدقرار نامه ی وصل من و تو بود آن کهبه روی شانه ی تو با لب من امضا شد-((حسین منزوی))- شعر های باران خورده .......
ما را در سایت شعر های باران خورده .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : am-bibakd بازدید : 115 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 0:22

خبرنامه